رسانه هاي جمعي مي توانند يكي از مهمترين علل ضعف و يا قدرت آثار ادبي يك قوم ...باشد


 

رسانه هاي جمعي مي توانند يكي از مهمترين

علل ضعف و يا قدرت آثار ادبي يك قوم ...باشد

اشاره:

سعيد حميديان استاد ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي از صاحب نظران معاصر كه نام و آثار و قلم افسانه يي اش زبان زد عام و خاص است، در تازه ترين گفتگوي خود با رسانه هاي كشور ـ به نكاتي پرداخته كه از اهميت فوق العاده بالايي برخوردار است . خلاصه ي گفتگوي وي چنين است :

«از ده واحد درسي تنها دو واحد به اجراء در مي آيد و آنهم تنها به شناخت جزئي و كارهاي ابتدايي نيما...» و ادامه داده است :« تنها اشاره اي به آغاز جريان ادبيات معاصر از زمان قاجاريه ... و در همان حدود هم بماند مبادا به زمان و اشخاصي هم چون اخوان ، فروغ ، سپهري ، شاملو و غيره باشد» با وجودي كه همه ي شاعران در حال حاضر در شعر امروز ايران و اقوام ، آثارشان كلاسيك است . البته ناگفتني هاي گزنده يي در رابطه با دانشگاه در خود دارد كه ترجيح مي دهيم دوستان با سرچ كردن در شبكه هاي اجتماعي آن گفتگو را حتمن بخوانند . اگر چه همان اسامي  را كه اين استاد ادبيات نام برده است ،آثارشان را از دانشگاه به عاريه نگرفته اند كه حتا شاملو ديپلم هم نداشت و با كلاس دهم ،‌حافظ را بعد 700سال دور مي زند . تاكنون نشده كه ادبيات معاصر تكيه گاه اش دانشگاه باشد.جالب تر از همه مصاحبه ي ايشان مارا پيوند مي دهد  به گفتگوي پژوهشگر خلاق تالشي كه فراتر از دانشگاه  ـ در تحقيقات ميداني خلاقيت هايي را بدست آورده است كه در زير خواهد آمد.

***

تيتر بالا متعلق به ... يكي «از هنرمندان و پژوهشگران جوان و توانمند» و از تأثيرگذارترين نسل جديد تالش بوده كه در شبكه ي اجتماعي رصد شده است . براي بار اول كه آنرا مرور كردم ،  با توجه به محتوا و اطلاعات ذيقيمتي كه در درون آن نهفته بود ، تا كنون در تالش اينگونه افشا نشده است ، تصميم گرفتم با سليقه ي دلخواه خود تحليل و بازتابش دهم.

اما قبل از اينكه واژه هاي گفتگو را سرند و درباره ي آن تصميم گيري كنم ، به صورت كلي در اختيار جناب خشتاوني قرار دادم تا شايد ايشان نيز نقطه نظراتي مكمل گفته هايم ارايه دهند . با وجود اينكه اخيرن ايشان مشغله هاي زيادي دارند، چند روزي پرينت گفتگو را نزد خويش نگه داشت و بعد كه از ايشان تحويل گرفتم ، بيشتر جاهاي مصاحبه را با ماژيك فسفري برجسته نموده بود. از جمله ي آنها همين تيتر بالايي كه ملاحظه مي شود و چند جاي ديگر را كه در زير هريك از آنها يا نوشته شده بود :«احسنت!‌احسنت!‌» و يا در جايي ديگر نوشته بود:«تالش ديگر براي اين پژوهشگر جوان خيلي كوچك شده است و...» كه اين نگاهش مرا وا داشت تا مجددن مصاحبه را به دقت بخوانم.

ديدم آن نگاهي كه من به اين مصاحبه دارم تا حدودي ابزاري ست . اما ايشان فراتر از اينها ، به عمق واژه هايي كه در اين گفتگو ديده شده ، مي انديشند و به بنده سفارش اكيد نمود كه هم حُرمت اين مصاحبه را نگهدارم و هم وجاهت كلمات اين پژوهشگر تالش كه ميراث دار آينده ي منطقه است ، حفظ گردد.

بعد از سفارشات اكيد ايشان ـ نه اينكه يكبار ، بلكه چند بار ديگر نيز اين مصاحبه را ريز ريز خواندم وحقيقتن از خشتاوني سپاسگزارم كه نگاهم را نسبت به آنچه كه در ذهن داشته و پرورانده بودم تغيير داد كه هيچ ـ حتا داده هايي كه اين پژوهشگر تالش به بدنه ي «تالش شناسي» تزريق نمود تازه و بكر است و در نوع خود شجاعت مي طلبد.

ما به گذشته ي افراد كاري نداريم و انسان افت و خيز دارد. روزي مي افتد و با تلاش مضاعف دوباره بر مي خيزد. همانند سرمايه كه گاهي سود دارد و گاهي زيان . حال چه رسد به قلمي كه نبايست به گذشته ي افراد رجوع كرد و با سياه نمايي ،‌امروز شان را ناديده گرفت، مگر در مواقعي كه از آن گذشته ، به عنوان يك اهرم  فشار استفاده گردد . چه بسا فردا موضوعي را دنبال نمايند كه با اين نوشته در تضاد باشد .بنگريد:

«محتواي ادبيات منظوم و مكتوب هر ملتي مطابق موقعيت جغرافيايي ،‌فرهنگي ، اجتماعي و ... متفاوت است . طبيعتاً تصاوير آثار ادبي آنان كه در مناطق كويري زندگي مي كند با قومي همچون تالش كه در سر سبز ترين و خوش آب و هواترين مناطق ايران زندگي مي كند ؛ تفاوت دارد . اما از لحاظ ساختار ادبي ، به كار گيري تشبيهات و صنايع ادبي ، نيز چارچوب و قواعد شعري ، مي تواند با هم مقايسه شوند. به نظر بنده در بين اقوام ايراني ، ادبيات كُرد با داشتن شعرايي همچون شيركو بي كس ،‌هيمن ،‌نالي محوي مولوي كُرد و صيدي ميرزاعبدالقادرپاوه اي و بسياري شعرا و نويسندگان ديگر ، جايگاه خاصي دارد و توانسته است به حد مطلوبي نقش خود را ايفا كند.»

جاي بس خوشحالي ست كه يك پژوهشگر تالش بعد برون رفت از محدوده جغرافيايي اش ، توانسته تفاوت بين تالش و آثار ديگر اقوام را از هم تفكيك دهد و خلاء هاي تالش را در آن ببيند . اين براي اولين بار است يك پژوهشگرادبي ـ آنهم بي تعصب ـ تاكيد مي كنيم بي تعصب(‌كه در تالش هنوز واژه تعصب براي عده يي نهادينه نشده است و اين قلم واژه ي تعصب را كنار گذاشته است) در مقايسه با آثار ديگر اقوام ، ‌شعر تالش را كاويده ، تا خلاء هايش را نمايان سازد. نكته ي جالب اينكه خشتاوني زير اين جملات بجاي يك احسنت سه احسنت را تقديم اين قلم نموده كه خوشبختانه جاي تحسين هم دارد.

شخصي كه «هيمن» و« نالي» را مي شناسد ، حتا اگر شعرهايش را نيز نخوانده باشد و تنها به مقدمه هاي شان توجهي نشان داده باشد ، تازه درخواهد يافت كه خشتاوني درطول اين سال ها چه كشيده است؟ بخاطر همين است كه ايشان بر اين باورند كه «تالش ديگر براي قلم و انديشه اين جوان خيلي كوچك است » و نشان مي دهد كه در آسمان ادبيات تالش كوچيده ، همانند شاهيني تيز گوش  بر فراز دشت و كوه هايي كه در اشعار «هيمن» و«نالي» ديده به شكار واژه ها نشسته است .

ناگفته نماند ، چند ماه قبل ، ‌كتابي را كه همين پژوهشگر تالش از ذوالفقار احمدزاده گرد آوري كرده و مربوط به شعرهاي كودكانه وي بود، خشتاوني آن را از دوستان يك هفته يي به عاريه گرفت. فيش برداري هاي خوبي از اين كتاب نمود و تلاش اين پژوهشگر را ستود و تحسين اش كرد. با وجودي كه مطلقن سياسي كاري هاي احمدزاده را كه نزديك به يك قرن پيش تالشان آنسو را به آن حال و روز نشاند قبول ندارند.اما بر اين باوراست ، آثارش ، اسناد تاريخي تالش است و مي بايست بي كم و كاست در اين سو منتشر شود. چرا كه با آثار وي ، ‌بهتر مي توان نسبت به شخصيت هاي يك قوم پي بردو قضاوت نمود. به همين لحاظ با چنين  خصوصياتي مي توان دريافت كه احمد زاده تا چه اندازه شاعر بوده است . آيا به همان اندازه يي كه سياسي كار بود به همان مقدار وقت صرف فرهنگ و هنر و ادبيات آنسو نموده است ؟

بنده بارها از زبان خشتاوني شنيده ام :«...از ذوالفقار احمدزاده جز آثار ادبي چه به يادگار مانده است؟احمدزاده يي كه بعد از ميرجعفرباقروف نفر دوم در رأس رهبريت دوران خود بود. همان تشكل هاي مردم نهاد امروزي كه تالش وجود دارد ،‌به مراتب بيشتر از آنها را در اختيار داشت . حتي آن اساسنامه هايي كه آن زمان وجود داشت و در كنارش اختياراتي كه داشت  كه نسبت به امروز چندين برابربود.يا خانه هايي از قبيل فلان كده يي كه ما داريم به مراتب بيشتر از اينسويي ها بود . گذشته از همه رياست اكثر اُرگان ها را در زمان خويش بر عهده داشت .نه دغدغه ي خرج و مخارج همايش ها را داشت و نه مميزي گريبانگيرش بود و نه دهها سد موانعي كه برايش ايجاد شود. او بود كه در همان مقطع ، خيلي از كارها را براي تالش انجام دهد. آيا به راستي يكي از آنها برايش باقي ماند؟. »

اگر به دقت به دغدغه ي يك دهه ي خشتاوني توجه كنيم ـ مخصوصن كارنامه ي احمد زاده از نگاه ايشان ، ايكاش دوستان بجاي پرداختن به فعالان سياسي آنسوي مرز به شعرهايش كه تاكنون در اين سو چاپ نشده مي پرداختند.و هر اثرش به مثابه ي يك سند براي پژوهشگران مي شد.همانگونه كه دو دهه در رابطه با جنگ ارمنستان عليه آذربايجان گفته و نوشته شد و آنچه را كه خلاف گفته هاي شان بود  و  ما مفصلن در همين تارنما به آن پرداخته ايم و به تفصيل هم در باره اش تحليل صورت گرفت و تا آنجا كه خود شمسي پوردهه 90 ميلادي در همان جنگ حضور داشت و شاهد و ناظر آن بود و با صبوريت همه ي آنها را دنبال نمود تا رسيد به «راديو تالشي ارمنستان» و در كنارش نوشتار مستعاري كه مشخص شد چگونه نوشته مي شود ؟ براي چه نوشته شد !

در كنار همه ي اينها ، اگر آن پژوهشگري كه خلاء هاي تالش را خوب مي سنجد ، آثار جدي احمد زاده را بتواند در اين سو منتشر نمايد ،‌با همان واژه ها مي تواند به اثبات برساند ، احمد زاده  نيمي از انرژي اش را صرف ادبيات تالش آنسو مي نمودند ، چه بسا «شعر نو» را جلوتر از تالشان ايران درك مي كردند.همچنين به دقت به كارنامه ي نيما رجوع شود ، بازيگوشي هايش بيشتر با قالب اروپايي ها بود.

پس بنا بر تحليل شمسي پور نتيجه مي گيريم ، اين آثار است كه تالش را زنده كرده و مي كند. ما اين همه به تبليغ فاز سياسي از تالش برخاسته ايم ، اگر به تبليغ از زبان مان كه همان تالشي باشد مي پرداختيم به جرآت مي توان گفت كه اكنون همپايه با كُردها بوديم. چرا كه گفته اند :«زبان سلطان واقعي هر قوم است.» اين زبان است كه قومي را زنده نگه مي دارد. اگر آن انرژيي را كه امثال احمدزاده ها صرف سياست نمودند ،‌تنها بخش اندكي از آن را صرف زبان خودشان مي نمودند و در كنار بازي با سياست كه تاريخ مصرف دارد نقاد پرورش مي دادند . منتقدي كه بتواند خود در نبود احمد زاده ها شاعر پرورش دهد .همان كاري را كه ديگر اقوام كردند و تالش از آن جا ماند، بسياري از كاستي هاي تالش بر طرف مي شد.

امروزخوشحاليم ـ اين پژوهشگر تالش به آسيب شناسي از ادبيات تالش آنسوي مرز پرداخته است . شجاعتي كه تاكنون اهل قلم در تالش از خود بروز نداده اند بنگريد:«ازلحاظ قالب هاي شعري بيشترين وجه اشتراك در قالب غزل ديده مي شود. از اين نظر ، دو تفاوت در تالش ايران و تالش جمهوري آذربايجان ديده مي شود : يك اينكه ؛ گويا آن ها هنوز «شعرنو» را نشاخته اند ، و به اين سبب تا به حال به آن نپرداخته اند!...»

اگر بنا بر همين استدلال ما به دقت به كارنامه ي احمدزاده ـ هرچند شعرهاي جدي اش در ايران تا به حال منتشر نشده و از همان «كرينگو»مي توان دريافت كه شعرهاي جدي ايشان نيز صددرصد تحت شعاع سياست قرارگرفت و در قالب زباني واحد از شعريت شاعران هم عصر ، دور افتاده است،بنگريم كه وي در همان زمان روزنامه به روز داشت . آنهم در زماني كه در تالش اينسو هيچ جريده يي وجود نداشت . مهمتر از همه شاعران هم عصر خود كه هر يك از آنها يل هاي شعر جهانند از جمله :«ماياكوفسكي » ، «نيكولا كليوف و از همه مهمتر الكسانرد يسنين(كه در اين خصوص خشتاوني نقدي دررابطه با شعر گيلان ارايه داده اند) ولاديمير ناباكوف ها و واضح ترين آنها ابوالقاسم لاهوتي ، اولين نو پردازان ايران كه شعر معروف «وحدت و تشكيلات»اش زماني سروده شد كه هنوز نيما شعري در اين وادي نسروده بود و محال است آوازه اش را ذوالفقار احمد زاده نشنيده باشد. اينها نكاتي هستند ، مي بايست در آينده بر روي آن واكاوي شود.

اين پژوهشگر به جمهوري آذربايجان رفته به همايش ارمنستان رفته ،‌دست كم يك دهه است تمام انرژي اش را صرف تالش نموده و يك به يك آنهايي كه امروز از كنار تالش گذشته و مي گذرند به نوعي مديون تلاش هاي ايشان است . امروز اگر احساس مي كند افتاده ،‌مسلمن چيز طبيعي بوده است . انسان از اين افتادن ها تجربه ها مي آموزد . مي بايست در بدترين شرايط گداخته شود و همچون فولاد آبديده گردد تا قوم خود را به درستي بشناسد.

خوشبختانه به خوبي هم دريافته كه با احساسات  نمي توان يك قوم را مديريت كرد. وقتي از خلاء هاي تالش مي گويد ، يعني دارد از جاهايي رنج مي برد و اين براي تالش نعمت خواهد بود. همانگونه كه خشتاوني گفته :«... از استوانه هاي اصلي  تالشي كه آينده مي بايست برروي قلم و تجربه و انديشه اش بهره ببرد.»

موضوعي كه سال هاي سال است يكي از دغدغه هاي خشتاوني شده است. و معتقد است ، بجاي پرداختن به سياست ـ اگر مي خواهيم دست تالشان آنسو را بگيريم بايستي به آنها كمك فرهنگي نمود وبه آنها آموزش دهيم تا زبانشان را زنده نگهدارند و از واژه هاي تاريخ مصرف دار كه براي شان مشكل ايجاد مي شود بپرهيزيم و ادبيات مدرن اينسو را به آنها ارايه نماييم . قالب شعر نو را به آنها بياموزيم . شعرهاي اينسو را برايشان تجزيه و تحليل نماييم تا از قالب كهن الگويي خارج گردند. آنگونه كه اين «هنرمند و جوان توانمند تالش» كه ما تيتر اختصاصي اين يادداشت را نيز از آن عاريه گرفته ايم كه گفته است:« رسانه هاي جمعي مي توانند يكي از مهمترين علل ضعف و يا قدرت آثار ادبي يك قوم[...]باشد» و به اين نتيجه رسيده است كه يك نشريه مي تواند قومي را زنده نگهدارد و در بين ديگر اقوام سربلندش نمايد و هم مي تواند قومي را با واژه هاي چالشي و سياسي متلاشي كند. ما نبايد نشريه يي داشته باشيم كه هر شماره اش تالش را به ده سال عقب براند. بايد نشريه ي داشته باشيم كه در آن شيوه ي نقد نويسي ترويج گردد و نقد هاي ادبي از شعر معاصر ارايه دهيم و به اين فكر نباشيم كه هر چقدر بيشتر نوشته شود و فصل بندي ها متناوب باشد وجاهت نشريه مان بالا خواهد رفت .همانگونه كه روزنامه ي «سُرخ» يك قرن پيش كارنامه اش آنگونه بود .

اگربه دقت به نشريات تخصصي اقوام ديگر بنگريم به وضوح مي بينيم كه در يك صفحه مي توانند دانش شعري شان را ارايه دهند و صفحات اضافي را به نقد و نظر فرد ديگر اختصاص داد .كه نسل جوان آنرا همچون كارگاهي در كنار خود داشته باشد و بر اساس الگو برداري از آن به تكامل آثارش بپردازد تا بتواند با شعراي اقوام ديگر به رقابت سالم برخيزد. ما در تالش نقدهايي به شيوه ي دانشگاهي داريم كه اين امر نمي تواند در رشد و تكامل شعر تالش كمك شاياني كند. همين شيوه را احمد زاده ـ منتهي در قالب سياسي دنبال نمود.اگر بر صفحات روزنامه اش مديريت مي نمود و هر صفحه اش را كارگاهي پيش روي منتقدين اش قرار مي داد چه بسا ،‌فرداهاي ديگري خطري او را تهديد مي كرد ، منتقدين دست پرورده اش بتوانند بر اساس همان داده هايي كه برروي واژه هاي تالش استوار بود به آثار ادبي آنسو بپردازند.

جالب است گفته شود ، سال گذشته عزيزي مهمان خشتاوني بود كه به نوعي ديگر با خود آن «تالش شناس» ساكن منطقه مراوده دارند به ايشان فرمودند :« ...به اين دوست مان [منظورهمان تالش شناس] بگوييد شمايي كه در سال 68 «ترانه هاي شمال» را منتشر كرده ايد ـ حال بگذريم از دستون هاي سه زبان خاص شمال ايران گردآوري نموده ايد و نقدهايي به دستون ها وارد شد كه طبيعي است . اما مقدمه اي كه بر اين اثر نوشته ايد هنوز كه هنوز است بكر و دست نخورده است. و انسان وقتي اين مقدمه ي 24 سال قبل را مي خواند انگار همين حالا نوشته شده است . وقتي كه ما به فرهنگ عامه اينگونه به زيبايي مي نگريم و همچون آينه شفاف در اختيار افكار عمومي قرار مي دهيم ، چرا در رابطه با شعر امروز تالش آنهم دركنار شعر گيلكي كه تُن صداي شاعرانش از مدار تالش هم گذشته آنگونه ننگريم ؟آيا به راستي ايشان اطلاعاتي از شعر اقوام ندارند؟ كه دارند. و مي بايست با همان شيوه ي ترانه هاي شمال به شعر امروز تالش بپردازند و...»

وقتي كه در خود رشت جريده منتشر مي شود شعرهاي صفحات اش به شعرمعاصر ايران طعنه مي زند. در رقابت با شعر ديگر اقوام بر مي خيزد و با شعريت شعر و آثار ادبي با شعراي ديگر اقوام به گفتگو مي نشينند. جالب اينكه همان زبان مادري را بعد از زبان ملي كه فارسي باشد تكلم مي نمايند . اما ما در تالش جوان را سوق مي دهيم به 50سال قبل و يا آنان را در گردونه غزل و دوبيتي و ... قرار مي دهيم و در كنارش نيز آنچه كه در جمهوري آذربايجان در طول اين قرن روي داده را به رُخ ديگران مي كشيم كه خوشبختانه خلاءهايش را اين پژوهشگر تالش ـ هرچقدر هم به خود سانسوري از خود بپردازد محال است كه از كنارش بي تفات بگذرند.مي بايست روزي به حقانيت آن ‌خلاءها پي برده ـ كما اينكه امروز روي داده است . پژوهشگري كه شعر ديگر اقوام را بخواند در پرده پوشي از آن هرچقدر هم پافشاري نمايد خلاصه زماني به خاطر قوم خودش هم كه شده باشد حقانيت اش بر ملا خواهد شد.

امروزاين بارقه ي اميد در تالش وجود دارد و آن اينكه جواناني كه در خارج از تالش هستند همانند اين پژوهشگر ـ جاي سؤال ايجاد مي كند چرا قلم شيوا و پخته اش كه  اينگونه با جسارت و شجاعت تالش را واكاوي كرده است در آن جرايد نبايد باشند؟و يا در آن سايت توانمنديش را نبينيم؟

فراموش نكنيم اين همان كسي است كه چند سال قبل تمام انرژي اش را صرف طوماري مي شود تا به وسيله ي امضاءهاي همان طومار به شكوفايي تالش اش بيانديشد. امروزبايد سرنوشت طومارش را در همان جرايد پيگيري نمايد كه چرا به درستي مديريت نشد؟ و خلاء ي ناكارآمدي اش كجا بود؟ از مفاد اين گفتگومي توان اينگونه استنباط نمود كه وي حرف هاي بيشماري در سينه اش دارد . امروز مي بايست بستر رابرايش مهيا نمود تا حرف هايش را بيان نمايد. وقتي كه خود در دانشگاه هاي آن زمان بستر را براي چنين جرايدي فراهم مي نمود اگر همان انرژي را صرف ادبيات مي كرد امروز صاحب چندين اثر بود.و در آن افت و خيزها مي بايست به گذشته ي چنين پژوهشگران بنگريم كه حرف و تجربه شان به آينده ي ديگران سنديت مي بخشد.

اگر به درستي به وقايع جمهوري آذربايجان كه در سه مرحله اتفاق افتاد بنگريم ، ‌در تمام مراحل نيز به شكست انجاميد ، اولين اثرش بر مي گردد به عدم مديريت در نشريات شان . به آرشيو چند ساله ي نشريه هشتپر رجوع شود متوجه خواهيد شد كه پُربيراه نگفته ايم . وقتي كه اين پژوهشگر با سوز گفته است :«درجهت خلق آثار ادبي برجسته ، تلاش و پشتكار بيشتري داشته باشيم تا با داشته ها و كمبودهاي مان دراين بخش را جبران كنيم ... بايد داشته هاي فرهنگي خود را برجسته و تبليغ كنيم.» سوال است اين پژوهشگر تالش امروز چگونه به اين واقعيات پي برده است ؟

مطمئنن در طول مدت سال ها ،  در اين زمينه مطالعه داشته و آثار ديگر اقوام را كاويده و خود كاستي هاي تالش را لمس كرده است و همانند خود حقير كه بخشي از آن ماجرا را هفته قبل در ارتباط با «هيستَ كو» منتقل نمودم وقتي به پايان اين مصاحبه رسيدم وبه آنجا كه:«چند وقتي به تهران آمدم ... اوقات بيكاري خود را با مطالعه ، تحقيق و پژوهش كتابخانه يي پُر مي كنم و از وضعيت موجود بسيار راضي هستم . احساس مي كنم كه بيرون آمدن از ... مهاجرت از گيلان براي بنده سبب خير شده است . چرا كه ميزان توليدات فرهنگي كه در تهران دارم بسيار بيشتر از زماني است كه در گيلان بوده ام» دقيقن اين صحنه همانند آينه يي بود كه خود را در آن ديدم .

بياد دارم ، تا زماني در تالش بودم جز خودم و چند دستون و يكي دو غزل و مثنوي ، با همان واژه هايي كه در كنارم بودند زندگي مي كردم و حتا از نشريات تخصصي رشت بي خبر بودم. همان نشرياتي كه كشوررا فتح كرده بودند و همه ي اينها را زماني دريافتم كه خود را در كنار كتابخانه خشتاوني ديدم .آنجا بود كه دريچه ي ادبيات به رويم گشوده شد و امروز واژه به واژه ي اين پژوهشگرتالش را با تمام وجود درك مي كنم و انتظارمان نيز همين است .

كاش بجاي پرداختن به سياست ،‌ سايت هاي مان را مملو از نقد مي نموديم . نقاد پرورش مي داديم .شعرهاي ديگر اقوام را براي جوانان روخواني مي كرديم . صد البته اگر جواني شعرديگر اقوام را بشناسد نه اينكه هيچ آسيبي به ما نمي رسد بلكه خود يارو ياوري نيز مي شويم براي آنها. همانگونه كه امروز آنچه را كه از كتابخانه و انديشه ي خشتاوني برداشت كرده ام ،‌حُرمت اش را نيز پاس مي دارم .صد در صد هم اگر سايت دوستانمان كارگاه شعر جوانان تالش شود مطمئنن سوغات اش به آنسوي مرز نيز خواهد رفت و بازتاكيد مي نماييم تالش بدون سياست بهتر از آن چيزي ست كه تصورش را مي كنيم .

ناگفته نگذاريم اين پژوهشگر تالش از تبار «ايل»ي است كه شمسي پور چند ماه قبل در جلسه اي ـ‌ دكتر شاهپور آلياني را همطراز با محمد بهمن بيگي قرار داد و فرموده «بخاراي من ايل من» و در همين زمينه گفته هاي شمسي پور را درهفته ي بعد يعني 11آذرمصادف با شهادت ميرزا به آن خواهيم پرداخت.

شاهپور آلياني كه هنوز در تالش نتوانسته اند او را دريابند تا مصاحبه يي در شآن ايشان با او انجام دهند . اين حق شاهپور آلياني ست كه مصاحبه كننده يي كه با وي گفتگو مي كند حداقل بيست جلد كتاب داشته باشد دست كم دوجلد كتاب در زمينه ميرزا و نهضت جنگل نوشته باشد و در رابطه با نهضت جنگل مرجع و صاحب نظر باشد.از نهضت چيزي سرش باشد تا بتواند مصاحبه يي با وي ترتيب دهد كه فراتر از آثار شاهپور آلياني هم باشد. كه انشاالله اين موضوع را در ماه بعد بازتر خواهيم نمود.

مگرشاهپورآلياني كجايي ست ؟ از «ايل» آليان است . اين شخص شهامت را به اوج خود رساند و توانست كتاب ابراهيم فخرايي و محمدعلي گيلك و همه ي كتاب هاي مربوط به نهضت جنگل را تحت شعاع خود قرار دهد. به همين لحاظ در گفتگوي اين نخبه نيز رگه هاي از شجاعت و شهامت را مي توان ديد.با همه ي اين حال با پوزش از اين پژوهشگر توانمندو صاحب ذوق كه نام و عكس اش را نبرده و نياورديم  كه منوط به اجازه بود .



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: